ثنا بانو

ثنا جونم امروز یعنی پنجمین روز زمستون بابایی با بابا بهرام رفتند کربلا منم خیلی دلم میخواست برم ولی به خاطر تو نمیشد چون یه عالمه از راهو پیاده میرن و برای اربعین اونجان.خوش به حالشون .انشاالله سفرای بعدی که تو یکم بزرگتر بشی ما هم باهاشون میریم.الهی آمین. اینم عکس ثنای گلم در هنگام بدرقه بابایی ...

ثنای خوبم امسال یلدا برای ما یه رنگ وبوی دیگه ای داشت با اینکه پارسالم یه جورایی با ما بودی ولی امسال وجود نازنینت رو کنارمون لمس کردیم و از تک تک ثانیه های این شب طولانی لذت بردیم. دیشب شام خونه مامان شکوه بودیم و بعدشم بقیه مراسم مرسوم این شب.از اونجا هم  یه سر رفتیم خونه پدر بزرگ خوبم که  مامان زهرا اینا و همه دایی هامم اونجا بودن و یه دور دیگه بساط شب چره بر پا شد و در آخر هم فال حافظ و... آخر شب هم که اومدیم خونه با مامان شکوه اینا رفتیم بیرون یه دوری زدیم و....در کل خیلی شب خوبی بود و به هممون خوش گذشت.اینم عکساش ***** **** ...

دخترم تاج سرم امروز ٨ ماهت تموم شد و وارد ماه نهم شدی مبارک باشه عزیزم. ما و عمه شهره اینا هم خونه مامان شکوه بودیم و بابایی برات کیک خرید و یه جشن کوچولو برات گرفتیم.اینم عکساش. **** **** ...

ثنا جونم یادمه اولین کلمه ای که واضح گفتی نه نه نه بود که تقریبا ٥ ماه و نیمه بودی و با یه لحن خیلی قشنگی میگفتی و حسابی دلمونو میبردی. بعد از اونم شروع کردی صداهای دیگه رو تمرین کردن تا الان که تو ماه هشتمی م م -د د - ب ب - ن ن  رو خیلی قشنگ تلفظ میکنی تازه رابطه بین اونا رو هم خیلی خوب تشخیص میدی مثلا وقتی لباس برات میپوشم یا اینکه از در خونه میریم بیرون شروع میکنی د د گفتن یا وقتی غذا میخوام بهت بدم میگی ب ب .ما ما با با هم یه جوری تلفظ میکنی که آدم نمیدونه واقعا منظورت مامان و باباست یا نه ولی به هر صورت آفرین دخترم. حالا بریم سراغ پیشرفتای فیزیکی. نشستنت خیلی خوب شده و خیلی خوشگل میشینی و با اسباب بازیهات بازی میکنی میشه ...

عزیزم محرم رسید و ماه غزاداری برای سید و سالار شهیدان آغاز شد. دخترم خیلی دوست دارم که تو از این سن تو مراسم مذهبی شرکت کنی و با فرهنگ عاشورایی آشنا بشی به همین دلیل سعی کردم شبها تو رو با خودم به مسجد ببرم نا گفته نمونه که تو هم خیلی دختر خانمی بودی و اصلا اذیتم نکردی راستی داشت یادم میرفت یه چند سالیه که یه مراسم جهانی تو خیلی از کشور ها از جمله ایران برگزار میشه به اسم مراسم شیرخوارگان حسینی که برای طفل ٦ ماهه کربلا حضرت علی اصغر بر پا میشه که تو اون مادرا با بچه های کوچولوشون شرکت میکنن و منم امسال خیلی خوشحال بودم که میتونم تو این مراسم شرکت کنم که البته مامان زهرا و خاله مریم هم باهامون اومدن ...خیلی مراسم خوبی بود و هیچ وقت ...

ثنا گلی اینجا دقیقا ٧ ماهت بود که بردیمت یکی از باغهای نزدیک خونمون تا ازت عکس بگیریم البته من دیر رسیدم و عکسات گرفته شده بودو تو لالا کرده بودی بعدا که اومدیم خونه و عکساتو دیدم باورم نمیشدآخه تو تا اون روز ننشسته بودی یعنی من اصلا نمیذاشتمت که بشینی و به کمرت فشار بیاد ولی اون روز بابایی چشم منو دور دیده بود و گذاشته بودت وسط برگها و خودت تنهایی نشسته بودی و ما خوشحال از اینکه دخترمون یه پله دیگه بزرگتر شده.دختر گلم ٧ ماهگیت مبارک. **** *** ...

ثنای نازم امروز سه شنبه ١٦/٨/٩١ تو دخترگلم دقیقا ٦ ماه و ٢٤ روزته.مامان جون خیلی وقته که وقتی بهت میگم ثنا جون بیا بغلم تند تند دست و پای کوچولوتو تکون میدی ولی امروز گفتم ثنا بیا بغل مامان و تو برای اولین بار دو تا دستتو بازکردی که بیای بغلم و من.... انقدر ذوق زده شده بودم که تا شب صد بار میذاشتمت تو کریر یا رو تخت و هی میگفتم ثنا بیا بغلم و تو هم این کارو تکرار میکردی و من قربون صدقت میرفتم دختر خوبم منتظر پیشرفت های دیگت هستم عزیزم. ...

ثنای خوبم امروز به سلامتی ٦ ماهت تموم شد و موعد زدن واکسنت هم رسید و مثل هر دفعه با بابایی صبح زود بردیمت برای زدن وکسن. دخترم چون ماشاالله روز به روز بزرگتر میشی خیلی چیزا رو بیشتر از قبل متوجه میشی مثل همین واکسن چون دفعات قبل کمتر بی قراری میکردی ولی این دفعه خیلی گریه کردی و ناراحت شدی ولی خوب مامانی کاریش نمیشه کرد برای سلامت خودته عزیز دلم.تازه دفعه های قبل اصلا تب نکردی ولی این دفعه یه خورده بدنت داغ بود که اونم تا شب خوب شد.خلاصه این پروژه پر استرس فعلا تموم شد و حالا خوشحالم که تا ٦ ماه دیگه واکسن نداری تا اون موقع هم خدا بزرگه.راستی فرشته نازم ٦ ماهگیت مبارک. ...